سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----3783---
بازدید امروز: ----3-----
بازدید دیروز: ----3-----
کوچه‏های دلتنگی

 

نویسنده: خادم الرضا
پنج شنبه 87/5/10 ساعت 1:40 صبح

بی عمر، زنده ایم ما

 

 

نازنین تر ز قدت در چمن ناز نرُست

خوش تر از مقش تو در عالم تصویر نبود

 

     چه بی عار مردمی هستیم ما!

     چه بی آب چشمانی در سر کاشته ایم

     چه بی رقص دست و پایی به خود آویخته ایم!«چه بی نشاط بهاری که بی روی تو می رسد!»1

     فریاد! از این روزهای بی فریاد

     حسرتا! از شبهای بی مهتاب

     فغان! از چشم و دل ناکشیده هجر.

     آیا هنوز، نوبت مجنون است و دور لیلی؟ پنج روزی که نوبت ماست2، مغلوب کدام برج نحس است؟ تهمت نحس، اگر بر زُحل ننهم، با طالع پرده نشین، چه می توانم گفت؟

     *

     حافظ! یک بار دیگر بر سینه مرده خوار من بنشین و بخوان!

     کاروان رفت و

      تو در خواب و

     بیابان در پیش؛

     کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟

     چون باشی؟

     *

    

     مهپاره های سعدی، اینک همه بر سفره ی مار و مورند. تو که از ماه تا ماهی، بر خوان خود نشانده ای، از او این خاکساری را بپذیر:

     در آن نفس

     که بمیرم

     در آرزوی تو باشم.

     بدان امید دهم جان،

     که خاک کوی تو باشم

     *

     شمس را در مثنوی نمی آراستی، اگر دیده بودی، خورشید، چه سان، هر صبح بر سرو روی موعود ما بوسه می زند؛ چه سان، هر شب، ماه در گوشه  محراب سهله، به عقیق خاتم او می اندیشد؛ چه انبوه ستارگان، غبار راه او، بر خود می آویزند؛ چه دلفریب غنچه هایی، که در نسیم یادش،سینه می گشایند!

     نی را به شکایت نمی خواندی،اگر دیده بودی، در نیستان چه آتشی افتاده است!

     *

     ای قیامتگاه محشر!

     در این غوغای عاشق پیشگی ها، کسی هم تو را جست؟

     کسی گفت آیا، به شَکَرخواری، نباید از شکرسازی غفلت کرد؟ به مه پرستی، از آسمان نباید چشم دوخت؟ شراب نیم خورده نباید، به پای درختان انگور ریخت؟ دهان را که معدن بوسه و کلام است، از ناسزا نباید انباشت؟

     کسی گفت آیا:

دوست دارد یار این آشفتگی

کوشش بیهوده، به از خفتگی...؟

     ولی من که هزار زخمِ شرافت، در مریض خانه عشقم، با تو می گویم. از درازیِ راه، از سنگینی بار؛ از گل اندودی دل؛ از پا و دستِ بی دست و پا؛ از گنگی سر، از تنگی رزق،از بی رحمی باغبان هایی که فقط، پاییز و زمستان، آهن به در چوبین باغ می کوبند، و تیغ و تبر را خط و نشان می کنند.

     با تو می گویم. از شوکران غیبت، که هنوز بر جام انتظار می ریزد؛ از بغض های جمعه شب، که گلو می فشارد، سینه می درانَد،و عبوس می نشیند.

     *

     باور کن که بی عمر زنده ایم ما.

     و این بس عجب مدار؛

     «روز فراق را که نهد در شمار عمر»4.

     که گفت عمر ما کوتاه است؟ عمر ما هزار و اند حجله دارد.

     روزگار درازی است که در نزدیک ترین قلّه به آسمان-میان ابرها-     نفس از کوهستان سرد زندگی گرفته است.

     بی عمر هم می توان زندگی کرد، و ما این گونه بودن را از سرداب سامرّا تا روزگار اکنون، پاس داشته ایم.

     *

     ای شادترین غم!

     شکوه تو، چنین مرا به شکوه واداشت،و من از صبوری تو در حیرتم.

     آرزونامه های مرا که یک به یک، پَر میدهم، به دانه ای در دام انداز، و آنگاه، جمله ای چند بر آن بیفزا؛ تا بدانم که نوشتن را خاصیتی است شگرف.

     اینک کودک دل را به خواب می برم:

     «شِکوه چرا؟ مگر نه این که غیبت، سراپرده ی جلال است، و غمگنانه ترین فریادِ عاشقان، جشن حضور؟».

 

 

 

.نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید

چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید

                                                            ه.ا.سایه

2.دور مجنون گذشت و نوبت ماست

هر کسی پنج روزه نوبت اوست

                                                            حافظ

3.از شما نحس می شود این قوم

تهمت نحس بر زُحل منهید

                                                             خاقانی

4.بی عمر زنده ام من و، این بس عجب مدار

روز فراق را که نهد در شمار عمر؟

                                                             حافظ

 

بی عمر، زنده ایم مابی عمر، زنده ایم ما

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: خادم الرضا
یکشنبه 87/2/8 ساعت 9:15 عصر

آقا سلام... باز منم خاک پایتان

من آنکه سالهاست دلش هست جایتان

 

آقا دوباره پشت به من کرده قلبتان

دیگر نمی‏دهد به دلم روی خوش نشان

 

آقا دلم گرفته چرا دیر کرده‏اید؟

مُردم در انتظار شب جمعه‏هایتان

 

هر جمعه انتظار،دعا، ندبه، جانماز

هر شب دو چشم خیس و دلی در هوایتان

 

من جمعه‏ها عجیب دلم شور می‏زند

ای کاش رنج و غصه نیاید سراغتان

 

یا لا اقل خدا کند از لحظه‏های تلخ

باشد نصیب من همه درد و بلایتان

 

من سالهاست که خواب به چشمم نمی‏رود

در پای گاهواره‏ی بی لای لایتان

 

آقا زمان بدرقه تان هیچ کس نبود؟

آبی نریخت مادرتان پشت پایتان؟

 

آقا غریبگی نکن و زودتر بیا

آری، هنوز مانده دو چشمم به راهتان

 

باشد!صبور می‏شوم اما تو لا اقل

دستی برای من بده از دورها تکان

 

حرفی نمانده بین شما و من و خدا

جز اینکه باز می‏کنم امشب دعایتان

 

امضاء:

دو چشم خیس و دلی در هوایتان

دیوانه‌ای که لک زده قلبش برایتان


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: خادم الرضا
جمعه 86/12/24 ساعت 12:46 عصر

         عبارت زیبایی است از امام سجاد(ع) که فرمودند:«خود را وقف ما(اهل بیت)کنید».

     در فاصله‌ی میان نهم ربیع الاول، آغاز امامت و شروع غیبت کبری، حضرت تنها از طریق نواب خاص با مردم و شیعیان در تماس و ارتباط بودند و پس از آن، فصل غیبت چنان دامن گسترد که علی‌رغم گذر  1174سال همچنان در حسرت دیدارش روزگار را در سختی و عسرت می‌گذرانیم  و آه سرد از نهاد بر‌می‌کشیم.

     راز طولانی شدن این غیبت و دوری را تنها خدا می‌داند و زمان به سرآمدنش را، اما، برخی عبارات صادره از سوی آن امام عزیز برای مردانی خاص چون شیخ مفید(ره)حکایت از آن می‌کند که به قول حافظ« تو خود حجاب خودی»چنان که فرموده اند:«از ما دور نساخته است آنان را مگر به عهدی که با ما دارند وفا نمی‌کنند» و یا «مگر کردارهای آنان که به ما می‌رسد و برای ما ناخوشایند است و دور از انتظار است».

    مگر جز این است که جمله دارایی و نعمات آشکار و نهان، به اذن الله، در ملکیت حضرت صاحب‌الزمان(ع) است؟ و همه‌ی خلایق روزی خوار او و او نیز شاهد بر آشکار و نهان ما؟

    چه سهمی از همه‌ی آنچه را از سوی او دریافت می‌کنیم برای او، در مسیر او و به نام او هزینه می‌کنیم؟ چه سهمی از این اوقات، اموال و دارایی و توانایی فراوانمان را؟ با این شیوه چگونه می‌توان در صف ابرار در‌آمد، در خیل شیعیانش ، در جمع منتظرانش و بالاخره زمینه سازان ظهور مقدسش؟

به امید آنکه امسال سالروز به امامت رسیدنش با ظهور موفور السرورش قرین گردد.

منبع: مجله موعود-سال دوازدهم-شماره85

 

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: خادم الرضا
جمعه 86/12/24 ساعت 12:1 عصر

 

«لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون»

«هرگز به مفام ابرار،صاحبان بُر، نمی‌رسند مگر آنکه انفاق کنند آنچه را که دوست تر دارند.»

     آن‌زمان که آزاد مردی چون حسین، جمله ی دارایی خود را در ظهری داغ، بی‌طلب ما به ازاء، بر سر دست گرفت و تقدیم آستان دوست نمود، آن شرف را یافت که به قول جناب سید محمدمهدی میرباقری، روز حسین(ع)محور ایام الله شود.

     ایام الله به سه روز تفسیر شده است:«ظهور، رجعت و قیامت» و امام حسین(ع) در هر سه محورند، زیرا شعار لشکریان امام عصر(ع) در روز ظهور «یا لثارات الحسین» است و اولین نفر در رجعت اباعبدالله الحسین خواهد بود و در قیامت نیز، وقتی پرچم امام حسین(ع) می‌آید معلوم می شود،هر چه آدم به دردنخور در طرف شیطان است و همه‌ی آدم‌های خوب در طرف سیدالشهدا(ع).از همین جا از زبان اهل‌بیت-علیهم السلام- نقل شده است که: همه‌ی ما اهل بیت کشتی‌های نجاتیم ولی سفینه‌ حسین اسرع، اما کشتی حسین سریعتر است.

منبع:مجله موعود، شماره85،ص3


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: خادم الرضا
جمعه 86/12/24 ساعت 11:57 صبح

میان وادی هجران اسیر و در به درم

به خاطر نظری سالهاست منتظرم

همیشه نوکر از ارباب خود خبر دارد

ز فرط غفلت و دوری از تو بی خبرم

 


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • بی عمر، زنده ایم ما
    آقا سلام...
    تو خود حجاب خودی
    حسین(ع) محور ایام الله
    ...برای تو همیشه دردسرم

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  •